امشب تمام خويش را از غصه پرپر ميكنم گلدان زرد ياد را با تو معطر ميكنم تو رفته اي و رفتنت يك اتفاق ساده نيست ناچار اين پرواز را اين بار باور ميكنم يك عهد بستم با خودم وقتي بيايي پيش من يه احترام رجعتت من ناز كمتر مي كنم يك شب اگر گفتي برو ديگر ز دستت خسته ام آن شب براي خلوتت يك فكر ديگر ميكنم صحن نگاهت را به روي اشتياقم باز كن من هم ضريح عشق را غرق كبوتر ميكنم شعريست باغ چشم تو غرق سكوت و آرزو يك روز من اين شعر را تا آخر از بر ميكنم گر چه شكستي عهد را مثل غرور ترد من اما چنان ديوانه ام كه با غمت سر ميكنم زيبا خدا پشت و پناه چشمهاي عاشقت با اشك و تكرار و دعا راه تو را تر ميكنم
جاده ي قلب مرا رهگذري نيست كه نيست جز غبار غم و اندوه در آن همسفري نيست كه نيست آن چنان خيمه زده بر دل من سايه ي درد كه در او از مه شادي اثري نيست كه نيست شايد اين قسمت من بود كه بي كس باشم كه به جز سايه مرا با خبري نيست كه نيست اين دل خسته زماني پر پروازي داشت حال از جور زمان بال و پري نيست كه نيست بس كه تنهايم و يار دگر نيست مرا بعد مرگ دل من چشم تري نيست كه نيست شب تاريك ، شده حاكم چشم و دل من با من شب زده حتي سحري نيست كه نيست كامم از زهر زمانه همه تلخ است چنان كه به شيريني مرگم شكري نيست كه نيست
و حدس مي زنم شبي مرا جواب ميكني و قصر كوچك دل مرا خراب ميكني سر قرار عاشقي هميشه دير كرده اي ولي براي رفتنت عجب شتاب ميكني من از كنار پنجره تو را نگاه ميكنم و تو به نامديگري مرا خطاب مي كني چه ساده در ازاي يك نگاه پك و ماندني هزار مرتبه مرا ز خجلت آب ميكني به خاطر تو من هميشه با همه غريبه ام تو كمتر از غريبه اي مرا حساب ميكني و كاش گفته بودي از همان نگاه اولت كه بعد من دوباره دوست انتخاب مي كني
به آرزوی دیدنت تا خودآسمون میرم ابرارو آتیش میزنم چشمای ماه و میگیرم رو شونههای عطر تو خورشید و پر پر میکنم میون پرسههای شب عشق تو باور میکنم هنوز تو اینهٔ چشات شرم گلهای مریمه با تو حریم لحظه هام غرق نسیم و شبنمه نگاه ناز تو مثل یه معبد مقدسه تو که نباشی عشق من دنیا به آخر میرسه دستتو میگیرم بمون، من بی تو میمیرم بمون!
:: دانشگاه رفتن پسران ترم اول(ترم جو گیری): الو سلام مامانی.منم هوشنگ.وای مامانی نمی دونی چقدر اینجا خوبه. دانشگاه فضای خیلی نازیه.وای خدا خوابگاه رو بگو.وقتی فکر می کنم امشب روی تختی می خوابم که قبل از من یه عالمه از نخبه ها و دانشمندای این مملکت توش خوابیدن - و جرقه اکتشافات علمی از همین مکان به سرشون زده ترم 2(ترم عاشق شدگی): آه ای مریم.ای عشق من.همه زندگی من.می خواهم درختی شوم و بر بالای سرت سایه بیفکنم تا بر شاخسار من نغمه سرایی کنی.میخواهمت با تمام وجود عزیزم.همه پول و سرمایه من متعلق به توست.بدون تو این دنیا رو نمی خوام. کی میشه این درس من تموم شه تا بیام بات ازدواج کنم.امروز یک ساعت پشت پنجره کلاستون بودم و داشتم رخ زیبایت را که همچون پروانه ای در کلاس میدرخشیدی تماشا می کردم... ترم 3(ترم افسردگی): الو مامان سلام.مریم منو ول کرد و گذاشت رفت! مامان جون افسرده شدم اولین عشقم بود دارم میمیرم از غصه .ای خدا بیا منو بکش راحتم کن.مامان من این زندگی رو نمی خوام..... ترم 4(ترم زرنگ شدگی): الو سلام مهشید جون خوبی عزیزم؟منم پژمان! کجایی نفس؟ نیستی؟دلم تنگ شده واست گنجشک کوچولوی من.بیا ببینمت قربونت برم...مهشید جون من پشت خطی دارم .مامانمه.بعداً بت زنگ میزنم...... الو به به سلام چطوری ندا جون؟آره بابا داشتم با مامانم صحبت می کردم. پیرزن دلش تنگ شده واسم! جوجوی من حالت خوبه؟ به خدا منم دلم یه ذره شده واست.باشه عزیزم فردا ساعت 11 میبینمت ترم5 (ترم مشروطه گی): الو سلام استاد! قربون بچه ات دارم مشروط میشم.2 نمره بهم بده.به خدا دیشب بابابم سکته کرد . مرد. مامانم هم از غصه افتاد پاش شکست الان تو آی سی یو بستریه. منم ضربه روحی خوردم دچار فراموشی شدم اصلاً شما رو هم یادم نمیاد ....قول میدم جبران کنم... ترم 6(ترم ولخرجیدگی) : الو مامان من خونه می خوام ! راستی اون 50 تومنی که 3 روز پیش فرستادی تموم شد.دوباره بفرست.خرج پروژه ام شد!!! ترم7 (ترم پاتوقیده گی): خودتون دیگه میفهمین ترم8 (ترم فارغ التحصیلگی): الو سلام خانم.واسه این آگهی که توی روزنامه دادید تماس گرفتم.فرموده بودید آبدارچی با مدرک لیسانس و روابط عمومی بالا...
جملگی در حكم سه پروانهایم در جهان عاشقان، افسانهایم اولی خود را به شمع نزدیك كرد گفت: آی، من یافتم معنای عشق دومی نزدیك شعله بال زد گفت: حال، من سوختم در سوز عشق سومی خود داخل آتش فكند آری آری این بود معنای عشق ... .................................... آنگاه که خنده بر لبت میمیرد چون جمعه پاییز دلم میگیرد دیروز به چشمان تو گفتم که برو امروز دلم بهانه ات میگیرد روزم چون شب و شبم چون شبی بیمار است قلبم تابناک و لبریز از ندانستن هایم هوا هوای غم است هولناکترین فاجعه در راه است بادبانهارا بکشید لنگرهارا بردارید چه فرق میکند همه جا شب است فردا صبح هم شب است پس حرکت خواهیم کرد من با سرزمین های دوردست آشنایم باید رفت...... باید رفت.............
بذاز خيال كنم هنوز ترانه هامو مي شنوي هنوز هوامو داري و هنوز صدامو مي شنوي بذار خيال كنم هنوز يه لحظه از نيازتم اگه تموم قصه مون هنوز ترانه سازتم بذار خيال كنم هنوز پر از تب وتاب مني روزا به فكر ديدنم شبا پر از خواب مني بذاز خيال كنم تو دل تنگيات غروب كه مي شه ياد من مي يفتي تويي كه قصه طلوع عشق گفتي و دوست دارم و نگفتي بذار خيال كنم منم اون كه دلت تنگ براش اوني كه وقتي تنهايي پر مي شي از خاطره هاش اون كه هنوز دوسش داري اون كه هنوز همنفس بذاز خيال كنم منم اوني كه بودنش بسه دوباره فال حافظ ودوباره توي فالمي بذار خيال كنم بذار اگر چه بي خيالمي بذاز خيال كنم تو دل تنگيات غروب كه مي شه ياد من مي يفتي تويي كه قصه طلوع عشق گفتي و دوست دارم و نگفتي
خسته ام از آرزوها ، آرزوهاي شعاري شوق پرواز مجازي ، بالهاي استعاري لحظه هاي کاغذي را، روز و شب تکرار کردن خاطرات بايگاني،زندگي هاي اداري آفتاب زرد و غمگين ، پله هاي رو به پايين سقفهاي سرد و سنگين ، آسمانهاي اجاري با نگاهي سر شکسته،چشمهايي پينه بسته خسته از درهاي بسته، خسته از چشم انتظاري صندلي هاي خميده،ميزهاي صف کشيده خنده هاي لب پريده ، گريه هاي اختياري عصر جدول هاي خالي، پارک هاي اين حوالي پرسه هاي بي خيالي، نيمکت هاي خماري رو نوشت روزها را،روي هم سنجاق کردم: شنبه هاي بي پناهي ، جمعه هاي بي قراري عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها خاک خواهد بست روزي ، باد خواهد برد باري روي ميز خالي من، صفحه ي باز حوادث در ستون تسليتها ، نامي از ما يادگاري
به روايت افسانهها روزي شيطان همه جا جار زد كه قصد دارد از كار خود دست بكشد و وسايلش را با تخفيف مناسب به فروش بگذارد او ابزارهاي خود را به شكل چشمگيري به نمايش گذاشت اين وسايل شامل خودپرستي ، شهوت ، نفرت ، خشم ، آز حسادت ، قدرتطلبي و ديگر شرارتها بود ولي در ميان آنها يكي كه بسيار كهنه و مستعمل به نظر ميرسيد بهاي گراني داشت و شيطان حاضر نبود آن را ارزان بفروشد كسي از او پرسيد: اين وسيله چيست ؟ شيطان پاسخ داد: اين نوميدي و افسردگي است آن مرد با حيرت گفت: چرا اين قدر گران است ؟ شيطان با همان لبخند مرموزش پاسخ داد: چون اين مؤثرترين وسيله ی من است هرگاه ساير ابزارم بياثر ميشوند فقط با اين وسيله ميتوانم در قلب انسانها رخنه كنم و كاري را به انجام برسانم اگر فقط موفق شوم كسي را به احساس نوميدي ، دلسردی و اندوه وا دارم ميتوانم با او هر آنچه ميخواهم بكنم . . . من اين وسيله را در مورد تمامي انسانها به كار بردهام به همين دليل اين قدر كهنه است
تعداد صفحات : 2